سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در کتاب "تاریخ جنون"، نوشته‌ی میشل فوکو، اندیشمند فرانسوی، خوانده‌ام که از قول فردی دیگر نقل شده بود: "دیوانگی بشر آن‌چنان ضروری است که دیوانه نبودن خود شکل دیگری از دیوانگی است."

شاید تجربه کرده باشید که در عادی‌ترین روابط بین انسانی هم این گزاره تا حد زیادی صدق می‌کند. افراد، هر یک خود را عقل کل می‌دانند و کل دیگران را غیر منطقی، و یا با صراحت بیش‌تر، دیوانه قلمداد می‌کنند. استفاده از واژه‌هایی مثل "خل" و مشتقات آن، به مجرد این‌که از یکی از اطرافیان اشتباهی سر می‌زند، نمود دیگر این دیدگاه است.

اما در عالم سیاست دیوانگی و جنون ابزاری بسیار کاربردی‌تر برای حذف هر دیدگاه مخالف دیدگاه حاکم است.

اجازه بدهید ابتدا یادآور شوم که حکومت، چه حکومت جهانی که مقر آن در بریتانیاست و چه خرده حکومت‌های مزدور آن من‌جمله جمهوری ایران، اساساً مخالف طرح دیدگاه‌های خارج از چارچوب تعیین شده، و به عبارتی هر دیگاه تازه و بکر هستند. آن‌ها تا جایی بر دیدگاه‌های سنتی تأکید می‌کنند که حتی دیدگاه تازه‌ای که حکومتشان را تقویت می‌کند را هم برنمی‌تابند. این در حاکمیت یک اصل است که نباید اجازه داد بر خلاف جمع‌بندی‌های دیکته شده از سوی حکومت حرف زد.

در این بین عمده‌ی نظریه پردازان با آگاهی از این حساسیت حاکمان رو به خود سانسوری آورده و در طی اعصار صرفاً به طور مداوم همان حرف‌های قدیمی را تکرار می‌کنند. البته با قدری ابتکار و ذوق و سلیقه در به‌روز کردن آن حرف‌ها. اگر آن‌چه از تریبون‌ها منتشر می‌شود را دنبال کنید درمی‌یابید که در هر جامعه به فراخور آموزه‌های پیشینیان، صرفاً به اندازه‌ی یک برگه‌ی A4 حرف برای گفتن وجود دارد.

به هر حال حاکمان حرف نو را برنمی‌تابند. این برای حکومتشان خطرناک است.

اگر هم در این بین کسی شجاعت به خرج داد و سعی کرد از نگفته‌ها سخن بگوید، با تمام توان او را مورد هجمه قرار داده و بی اعتبار می‌کنند.

یکی از انواع این هجمه‌ها که از گذشته‌ی دور مرسوم بوده، "تکفیر" یا کافر خواندن گوینده است. به این معنی که تا صدای کسی بلند شود، او را به کفر متهم می‌کنند. و همان‌طور که می‌دانید حاکمان مثل خیلی چیزهای دیگر، دین را هم مصادره کرده و مورد سوءاستفاده قرار داده‌اند. به عبارتی خودشان به طور خود خوانده "دین" هستند و هر کس بر خلاف نظر آن‌ها حرف بزند، لاجرم "کافر" خواهد بود!

به هر حال در غرب امروز دین اهمیت خود را تا حد زیادی از دست داده و در نتیجه تکفیر هم از رونق افتاده. اما یکی دیگر از روش‌های حکومت در مواجهه با منتقدین که حتی مؤثرتر و پرکاربردتر هم هست، استفاده از واژه‌ی "دیوانه" برای آنان است. حکومت، بی‌پروا، برای بی‌اعتبار کردن مخالفان از این ترفند سود برده و می‌برد. البته واضح است که مثلاً رئیس حکومت به مخالفش نمی‌گوید: دیوانه؛ ولی رسانه‌های حکومت طوری در مورد دیدگاه‌های تازه جبهه می‌گیرند که مخاطب مجاب می‌شود از نظر آنان منتقدین مشکل روانی دارند!

یادم می‌آید زمانی که در بحبوحه‌ی اتفاقات سال 88 ایران مهدی کروبی از تجاوز جنسی به زندانیان سخن گفته بود، یکی از روزنامه‌های وابسته به سپاه پاسداران انقلاب حتی از مصاحبه با "روانشناس" او و تأکید روان‌شناس بر مشکل روانی جدی کروبی سخن گفته بود!!!

در عمل افراد کمی هستند که حرف تازه‌ای برای گفتن داشته باشند. اما در همین موارد نادر تمام تمرکز سیاستمداران حول محور "دیوانه" جلوه دادن آن‌ها است. این یک ابزار اساسی است که مخاطب را به شدت تحت تأثیر قرار می‌دهد. البته حکومت از قبل دیوانگی را خود تعریف کرده، خود تقبیح کرده و خود در جایگاه قضاوت در این مورد نشسته است.

اما دیوانگی در روان‌پزشکی عبارت از بیماری توهم، یا چند شخصیتی، یا روان‌گسیختگی و اسکیزوفرنی است. منتها اگر فردی به یک روان‌پزشک دوره دیده در سیستم حاکم، هر روان‌پزشکی و در هر جای دنیا، مراجعه کند و اعلام کند که تحت تعقیب حکومت است و یا مثلاً افکارش شنود می‌شود، بی بروبرگرد دیوانه نام می‌گیرد.

توجه کنید که این فرد از مسائل غیر ممکن حرف نزده. فقط از مسائلی حرف زده که برای روان‌پزشک با توجه به اطلاعات محدودی که از زندگی او دارد، عجیب است. مثلاً می‌توان مطمئن بود که هیچ روان‌پزشکی در دنیا هنوز خبر ندارد که حکومت ابزارهایی برای شنود افکار دارد و یا حکومت به طرزی غیر عادی و نه آن‌گونه که تبلیغ می‌کند، مخالفانش را تحت تعقیب قرار می‌دهد.

و با این اطلاعات ناکافی، روان‌پزشک بدون تحقیق بیش‌تر مراجعه کننده را دیوانه می‌خواند. او همه‌ی احتمالات را از قبل رد می‌کند؛ احتمال این‌که فرد واقعیت را بگوید، احتمال این‌که فرد دچار یک خطای برداشت و سوء تفاهم معمولی شده باشد، احتمال این‌که فرد فقط به دلیلی، مثلاً به دلیل شیاد بودن و در میان بودن سود شخصی، صرفاً دروغ گفته باشد، احتمال این‌که مثلاً فرد تحت تأثیر مصرف الکل یا امثالهم باشد و هزار و یک احتمال دیگر ... او همه را رد می‌کند. در دنیای نیازمند به بحث دیوانگی، در موارد ناشناخته، تنها احتمال دیوانگی است.

این در حالی است که حتی اگر چیزی به نام دیوانگی وجود داشته باشد، حاکمان و عواملشان بیش از همه برازنده‌ی چنین عنوانی هستند. در فیلم مهم "جزیره‌ی شاتر" محصول آمریکا، جایی یک زن روان‌پزشک به پلیس مسئول تحقیق می‌گوید که در آن جزیره که نمادی از سیستم حاکم است، افراد را به یک مشت شبح تبدیل می‌کنند؛ اشباحی که کارهایی می‌کنند که مرد عاقل، مرد عاقل نمی‌کند.

توجه داشته باشید که اگر یک هزارم از آن‌چه را هر عامل حکومت در روز انجام می‌دهد، برای یک فرد عادی تعریف کنید، دود از کله‌اش بیرون می‌آید!

 


نوشته شده در  دوشنبه 102/3/22ساعت  12:3 صبح  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سیاست قدیمی
درندگی
فهمیدگی
نان و دلقک
سنگ پای ازغد
لانه نه، آن جا سگدانی بود
[عناوین آرشیوشده]